صدایم کن نگاهم کن ای نازنینم...
صدایم کن نگاهم کن ای نازنینم...
دیگر یادم نمیکنی؟؟؟ دیگر صدایم نمیکنی؟؟؟ نگاهت را گرفتی از نگاهم به کدامین گناه؟؟؟
دلم برای دلتنگی هایم که برایت بود تنگ شده...
نازنینم تنهایم نزار...
خودت میدانی که نفسم در هوایی که نفس های تو نیست میگیرد...
خودت میدانی که قلبم برای تو می تپد و احساس نبودنت قلبم را از تپش باز میدارد...
این حرف دلم را به که گویم جز تو؟
تنهایم مگزار که زندگیم بی تو رنگی ندارد و هیچ امیدی برای زنده موندن باقی نمی ماند...
دوست دارم...
نظرات شما عزیزان: